10. Sonntag im Jahreskreis – C

یکشنبه دهم فصل معمولی، سال 3
Tagesgebet
دعاي سرآغاز
خدايا، اي سرچشمه همه نيكيها،
نياتي خوب و مقدس در ما برانگيز
و ما را ياري ده تا بتوانيم در زندگي خود به آنها عمل كنيم.
از راه خداوند ما عيساي مسيح پسر تو كه خداست
و با تو و روحالقدس تا به ابد زندگي و سلطنت ميكند.
آمين.
(يا ميتوان گفت)
خدايا، اي تسلاي مصيبت ديدگان،
تو راز رنج و مرگ را
با اميدي كه از سيماي مسيحت ميدرخشد، روشن ميسازي
عطا فرما تا در سختي هاي زندگي خود
هميشه عميقاً با رنج و عذاب پسرت متحد باشيم
تا وي قدرت رستاخيزش را در ما آشكار سازد.
او كه خداست و با تو و روحالقدس
تا به ابد زندگي و سلطنت ميكند.
آمين.
Erste Lesung
قرائت اول پادشاهان 17/17ـ24
(پسرت زنده است)
بخشي از كتاب اول پادشاهان
بعد از اين امور واقع شد كه پسر بيوه زن صرفه كه صاحب خانه بود، بيمار گشت و مرض او چنان سخت شد كه نفسي در او باقي نماند. آن زن به ايليا گفت: «اي مرد خدا، مرا با تو چكار است، آيا نزد من آمدهاي تا گناه مرا به يادم آوري و پسر مرا بكشي؟»
او به وي گفت: «پسرت را به من بده.» پس او را از آغوش وي گرفته به بالا خانه كه در آن ساكن بود برد و او را بر بستر خود خوابانيد. آنگاه نزد خداوند استغاثه نموده گفت: «اي يهوه، خداي من، آيا به بيوه زني نيز كه من نزد او مسكن گزيدهام، بلا رسانيدي و پسر او را كشتي؟» بعد خويشتن را سه مرتبه بر پسر دراز كرده، نزد خداوند استغاثه نموده گفت: «اي يهوه، خداي من، مسئلت اين كه جان پسر به وي برگردد.»
خداوند صداي ايليا را شنيد و جان پسر به وي برگشته، زنده شد. ايليا پسر را گرفت و او را از بالاخانه پایين آورده، به داخل خانه آورد و به مادرش سپرد و گفت: «ببين، پسرت زنده است.»
پس آن زن به ايليا گفت: «الان ميدانم كه تو مرد خدا هستي و كلام خداوند در دهان تو راست است.»
این است سخن خدا.
خدا را سپاس باد.
Psalm
مزمور برگردان مزمور 30/2ـ5و10و12
– تو را ستايش ميكنم، اي خداوند كه مرا رهایي دادي.
اي يهوه، خداي من،
نزد تو فرياد برآوردم و تو مرا شفا دادي
اي خداوند، مرا از زندان مردگان برآوردي
مرا زنده ساختي تا به هاويه فرو نروم
– تو را ستايش ميكنم، اي خداوند كه مرا رهایي دادي.
براي خداوند بسرایيد، اي ايمانداران وي
نام قدوس او را سپاس گویيد
زيرا خشم او لحظهاي است
ولي نيكویي او تمام زندگاني است
شامگاهان گريه داخل ميشود
اما بامدادان شادي فرا ميرسد.
– تو راستايش ميكنم، اي خداوند كه مرا رهایي دادي.
خداوندا، بشنو، بر من رحم فرما
به ياري من بشتاب، اي خداوند،
سوگواري مرا به رقص مبدل ساختي
اي خداوند، خداي من،
تو را تا به ابد ستايش خواهم كرد.
– تو را ستايش ميكنم، اي خداوند كه مرا رهایي دادي.
Zweite Lesung
قرائت دوم غلاطيان 1/11ـ19
(خدا پسر خود را در من آشكار ساخت تا در ميان بتپرستان به او بشارت دهم)
بخشي از رساله پولس رسول به غلاطيان
اي برادران، به شما اعلام ميدارم كه انجيلي را كه به شما بشارت دادم، ساخته و پرداخته انسان نيست و در واقع توسط انسان نيز نبود كه به من انتقال يا تعليم داده شد، بلكه توسط الهام از جانب عيساي مسيح.
بي شك در مورد فعاليت هاي من در دين يهود شنيدهايد كه بينهايت كليساي خدا را مورد آزار قرار ميدادم و جوياي نابودي آن بودم. در دين يهود از اكثر همسالان قوم خود فراتر ميرفتم و بيش از سايرين غيورانه از سنت هاي پدران خود دفاع ميكردم.
اما وقتي خدا كه مرا از شكم مادر برگزيد و در فيض خود مرا دعوت نمود، صلاح دانست كه پسر خود را در من آشكار سازد، تا در ميان بتپرستان به او بشارت دهم، بدون اين كه با كسي مشورت كنم و يا به اورشليم نزد كساني كه پيش از من رسول بودند، بروم، به عربستان رفتم و سپس به دمشق بازگشتم.
پس از آن، سه سال بعد به اورشليم رفتم تا با پطرس آشنا شوم و پانزده روز نزد او ماندم. در اين مدت هيچ يك از ديگر رسولان را جز يعقوب، برادر خداوند، نديدم.
اين است سخن خدا.
خدا را سپاس باد.
Evangelium
انجيل لوقا 7/11ـ17
(حتي در اسرائيل چنين ايماني نيافتم)
بخشي از انجيل لوقا
درود بر تو اي خداوند
در آن هنگام عيسي به شهري موسوم به نائين رفت. شاگردانش و گروهي انبوه از مردم او را همراهي ميكردند.
چون به دروازه شهر نزديك شد، مردهاي را كه يگانه پسر مادري بيوه بود، براي تدفين ميبردند و انبوه كثيري از مردم شهر همراه وي بودند. چون خداوند او را ديد دلش بر او به رحم آمد و به او گفت: «گريه مكن.» سپس جلو رفته، تابوت را لمس نمود و حاملان آن ايستادند. آنگاه گفت: «مرد جوان، به تو ميگويم برخيز.»
مرده نشست و شروع به صحبت نمود و عيسي او را به مادرش بازگرداند.
ترس همه را فرا گرفت و خدا را تمجيد كنان ميگفتند: «پيامبري بزرگ در ميان ما برخاسته، خدا از قوم خود ديدار كرده است.»
و اين گفته در باره او در سراسر يهوديه و تمام آن نواحي پخش شد.
اين است سخن خداوند.
ستايش بر تو اي مسيح