Menu

2.4.2023 – Palmsonntag

04/02/2023 Den ganzen Tag

يكشنبه‌ نخل – رنج‌ و عذاب‌ خداوند‌

مسيح‌ آزادانه‌ به‌ ملاقات‌ مرگ‌ مي‌رود

Feier des Einzugs Jesu in Jerusalem

 يادبود ورود پيروزمندانه‌ مسيح‌ به‌ اورشليم‌

 سرود سرآغاز         متي‌ 21/9

 هوشيعانا پسر داود

 مبارك‌ باد آنكه‌ به‌ نام‌ خداوند مي‌آيد، هوشيعانا در برترين‌ آسمان­ها.

 +   فيض‌ خداوند ما عيساي‌ مسيح‌

   محبت‌ خداي‌ پدر و شراكت‌ روح‌القدس‌ با شما باد.

–    و به همراه‌ تو نيز.

 سخنان‌ كشيش‌

 برادران‌ و خواهران‌ عزيز،

 از آغاز اين‌ چله‌ مقدس‌، با كردار محبت­آميز، با دعا و توبه‌،

 خود را براي‌ برگزاري‌ راز فصح‌ خداوند آماده‌ كرده‌ايم‌.

 امروز گرد هم‌ آمده‌ايم‌ تا اين‌ جشن‌ پرشكوه‌ را، در اتحاد با تمام‌ كليسا در سراسر جهان‌، آغاز نماييم‌. مسيح‌ پيروزمندانه‌ وارد اورشليم‌ مي‌شود، تا در آنجا راز مرگ‌ و رستاخيز خود را به‌ انجام‌ رساند.

 بياييد با ايمان‌ و تقوي‌، نجات­دهنده‌ خود را در ورودش‌ به‌ شهر مقدس‌ كه‌ آغاز كردار‌ نجات‌بخش‌ او بود، همراهي‌ نماييم‌ و اين‌ فيض‌ را از وي‌ بطلبيم‌ كه‌ تا صليب‌، او را پيروي‌ كنيم‌ و اينچنين‌ در رستاخيز وي‌ نيز سهيم‌ گرديم‌.

 دعا كنيم:

 خداي‌ پرتوان‌ و جاويدان‌،

 اين‌ شاخه‌هاي‌ (زيتون‌) را متبرك‌ گردان‌ +

 و عنايت‌ فرما تا ما ايماندارانت‌

 كه‌ امروز مسيح‌ را به‌ عنوان‌ پادشاه‌ و خداوند خود شادان‌ همراهي‌ مي‌كنيم‌،

 با پيروي‌ نمودن‌ از او، به‌ اورشليم‌ آسماني‌ وارد شويم‌.

 او خداست‌ و با تو و روح‌القدس‌ تا به‌ ابد زندگي‌ و سلطنت‌ مي‌كند. – آمين.

 (يا مي‌توان‌ گفت‌)

 خدايا،

 ايمان‌ آناني‌ را كه‌ به‌ تو توكل‌ دارند، افزون‌ گردان‌

 و به‌ ما ايماندارانت‌ كه‌ با اين‌ شاخه‌ها، به‌ استقبال‌ مسيحِ پيروز مي‌آييم‌

 عطا فرما كه‌ در اتحاد با او باقي‌ بمانيم‌ تا ثمرات كردار نيك آوريم‌.

 از راه‌ مسيح‌ خداوند ما.  – آمين.

 (كشيش‌ بر شاخه‌ها آب‌ مقدس‌ مي‌افشاند.)

1.Evangelium

انجيل            لوقا 19/28-40

 (مبارك‌ باد آن‌ كه‌ به‌ نام‌ خداوند مي‌آيد)

 بخشي‌ از انجيل‌ لوقا        – درود بر تو اي‌ خداوند.

    در آن زمان عيسي پيشاپيش به سوي اورشليم مي­رفت و هنگاميكه به     بيت­فاجي و بيت­عنيا واقع در كوهي به نام زيتون رسيد، دو تن از شاگردانش را فرستاده بديشان گفت:“ به دهكده روبرو برويد و همين كه وارد آن شويد،  كره­الاغي را بسته خواهيد يافت كه هيچ­كس تا به حال بر آن سوار نشده. آن را باز كنيد و به اينجا آوريد. اگر كسي از شما پرسيد: چرا آن را باز مي­كنيد؟ به او بگوئيد: خداوند آنرا لازم دارد.“ قاصدان رفتند و همه چيز را همانگونه كه بديشان گفته بود، يافتند. درحاليكه كره را باز مي­كردند، صاحبانش گفتند:“ چرا كره را باز مي­كنيد؟“ و ايشان گفتند:“ خداوند آن را لازم دارد.“

  پس كره را نزد عيسي بردند و رداهاي خود را بر كره انداخته، عيسي را بر آن سوار كردند. درحاليكه مي­رفت، مردم رداهاي خود را در راه مي­گسترانيدند و چون به سرازيري كوه زيتون نزديك مي­شد تمام جماعت شاگردان به خاطر همه معجزاتي كه ديده بودند شروع به حمد خدا به آواي بلند كردند و         مي­گفتند:

  “ مبارك باد آن پادشاهي كه به نام خداوند مي­آيد

  صلح و سلامت در آسمان و جلال در برترين آسمان­ها باد.“

برخي از فريسيان از ميان جمعيت به او گفتند:“ اي استاد، شاگردانت را سرزنش كن.“ ولي وي در جواب گفت:“ به شما مي­گويم، اگر اينان خاموش گردند، سنگ­ها فرياد خواهند زد.“

   اين‌ است‌ سخن‌ خداوند.      – ستايش‌ بر تو، اي‌ مسيح‌.

 (كشيش‌ سخنان‌ زير و يا سخنان‌ مشابهي‌ را خطاب به‌ مردم‌ مي‌گويد)

 برادران‌ و خواهران‌ عزيز، همچون‌ مردم‌ اورشليم‌،

 عيسي‌ را پادشاه‌ و خداوند خود اعلام‌ نماييم و در آرامش‌ به‌ راه‌ افتيم‌.

 (در طول‌ راه‌ به سوي‌ كليسا مي‌توان‌ سرود يا مزمور مناسبي‌ را خواند)

 

(در مواقعي‌ كه‌ راهپيمايي‌ صورت‌ نمي‌گيرد، سرود سرآغاز زير يا سرود مناسب‌ ديگري‌ خوانده‌ مي‌شود).

Palmprozession

سرود سرآغاز

 شش‌ روز قبل‌ از برپايي‌ عيد فصح‌،

 هنگامي كه‌ خداوند وارد اورشليم‌ شد

 كودكان‌ به‌ استقبال‌ او شتافتند،

 و در حالي كه‌ شاخه‌هاي‌ نخل‌ را تكان‌ مي‌دادند

 فريادزنان‌ خداوند را چنين‌ حمد مي‌گفتند:

 „هوشيعانا در برترين‌ آسمان­ها

 تو را جلال‌ باد كه‌ سرشار از مهر و رحمت‌ به‌ سوي‌ ما مي‌آيي‌.“

 (يا مي‌توان‌ گفت‌)      مزمور 24/9ـ10

 اي‌ دروازه‌ها، سرهاي‌ خود را برافرازيد،

 اي‌ درهاي‌ ابدي‌، برافراشته‌ شويد تا پادشاه‌ جلال‌ داخل‌ شود.

 اين‌ پادشاه‌ جلال‌ كيست‌؟ خداوند لشكريان‌ پادشاه‌ جلال‌ است‌.

 „هوشيعانا در برترين‌ آسمان­ها

 تو را جلال‌ باد كه‌ سرشار از مهر و رحمت‌ به‌ سوي‌ ما مي‌آيي‌.

Tagesgebet

دعاي‌ سرآغاز

 اي‌ خداي‌ پرتوان‌ و جاويدان‌،

 تو‌ مسيح‌، پسرت‌ و منجي‌ ما را، به‌ عنوان‌ الگو به‌ انسان­ها داده‌اي‌،

 او كه به‌ صورت‌ انسان‌ درآمد و آنچنان‌ خود را فروتن‌ ساخت‌

 كه‌ مرگ‌ بر صليب‌ را پذيرفت‌.

 عطا فرما كه‌ تعليم‌ عظيم‌ رنج‌ و عذابش‌ را هرگز از ياد نبريم‌

 تا در جلال‌ رستاخيز وي‌ نيز سهيم‌ باشيم‌.

 او خداست‌ و با تو و روح‌القدس‌ تا به‌ ابد زندگي‌ و سلطنت‌ مي‌كند. – آمين.

1.Lesung

قرائت‌ اول‌        اشعياء 50/4-7

 (روي‌ خود را از اهانت‌ پنهان‌ نكردم‌ و مي‌دانم‌ كه‌ خجل‌ نخواهم‌ شد)

 بخشي‌ از كتاب‌ اشعياء نبي‌

 خداوند خدا زبان‌ يك‌ شاگرد را به‌ من‌ داده‌ است‌

 تا بدانم‌ كه‌ چگونه‌ خستگان‌ را به‌ كلام‌ تقويت‌ دهم‌.

 هر بامداد مرا بيدار مي‌كند تا همانند يك‌ شاگرد گوش‌ فرا دهم‌.

 خداوند گوش‌ مرا گشوده‌ است‌ و من‌ مخالفت‌ نكردم‌ و به‌ عقب‌ بازنگشتم‌

 پشت‌ خود را به‌ كساني‌ كه‌ مرا مي‌زدند تسليم‌ نمودم‌

 و رخسار خود را به‌ آناني‌ كه‌ ريشم‌ را مي‌كندند

 و روي‌ خود را از توهين‌ و آب‌ دهان‌ پنهان‌ نكردم‌.

 اما خداوند خدا به‌ ياري‌ من‌ مي‌آيد، از اين‌ رو رسوا نمي‌شوم‌

 از اين‌ جهت‌ روي‌ خود را مثل‌ سنگ‌ خارا ساختم‌

 و مي‌دانم‌ كه‌ خجل‌ نخواهم‌ شد.

   اين‌ است‌ سخن‌ خدا.         – خدا را سپاس‌ باد.

Psalm

مزمور برگردان‌    مزمور 22/7-8 ، 16-19و22-23

–    خداي‌ من‌، خداي‌ من‌، چرا مرا ترك‌ كرده‌اي‌؟

   هر كه‌ مرا بيند، استهزايم مي­كند، لب­هاي‌ خود را باز مي‌كنند

   و سرهاي‌ خود را مي‌جنبانند و مي‌گويند:

   „بر خداوند توكل‌ كرد، پس‌ او را خلاصي‌ دهد

   او را برهاند، اگر دوست‌ مي­باشد.“

–    خداي‌ من‌، خداي‌ من‌، چرا مرا ترك‌ كرده‌اي‌؟

   سگان‌ بسيار دور مرا گرفته‌اند

   و جماعت‌ شريران‌ مرا احاطه‌ كرده‌اند

   دست­ها و پاهاي‌ مرا سوراخ‌ نموده‌اند

   مي‌توانم‌ همه‌ استخوان­هاي‌ خود را بشمارم‌.

–    خداي‌ من‌، خداي‌ من‌، چرا مرا ترك‌ كرده‌اي‌؟

   رخت‌ مرا ميان‌ خود تقسيم‌ مي‌كنند

   و بر لباس‌ من‌ قرعه‌ مي‌اندازند

   اما تو اي‌ خداوند، دور مباش‌، اي‌ قوت‌ من‌، به‌ ياري‌ من‌ بشتاب‌.

–    خداي‌ من‌، خداي‌ من‌، چرا مرا ترك‌ كرده‌اي‌؟

   نام‌ تو را به‌ برادران‌ خود اعلام‌ خواهم‌ كرد

   در ميان‌ جماعت‌ تو را حمد خواهم‌ گفت‌

   „اي‌ ترسندگان‌ خداوند، او را حمد گوييد

   اي‌ تمامي‌ فرزندان‌ يعقوب‌، او را تمجيد نماييد،

   و اي‌ جميع‌ فرزندان‌ اسرائيل‌، او را حرمت‌ داريد.“

–    خداي‌ من‌، خداي‌ من‌، چرا مرا ترك‌ كرده‌اي‌؟

2.Lesung

قرائت‌ دوم                فيليپيان‌ 2/6-11

 (مسيح‌ خود را فروتن‌ ساخت‌، از اين‌ رو خدا او را سرافراز كرد)

 بخشي‌ از رساله‌ پولس‌ رسول‌ به‌ فيليپيان‌

  مسيح‌ عيسي‌ اگر چه‌ به صورت‌ خدا بود، ولي‌ برابر بودن‌ با خدا را به‌ عنوان‌ غنيمت‌ محسوب‌ نكرد، بلكه‌ خود را تهي‌ كرد‌ه، به صورت‌ غلام‌ درآمد و شبيه‌ انسان­ها گشت‌. و چون‌ به‌ شكل‌ انسان‌ درآمد خود را فروتن‌ ساخته، تا به‌ مرگ‌، حتي‌ مرگ‌ بر روي‌ صليب‌ مطيع‌ گرديد.

  از اين‌ رو خدا او را بسيار سرافراز نمود و نامي‌ را كه‌ مافوق‌ همه‌ نام­ها است‌ به او داد، تا اينكه‌ به‌ نام‌ عيسي‌ هر موجودي‌ در آسمان‌، بر زمين‌ و زير زمين‌ به‌ زانو درآيد و هر زباني‌ اقرار كند كه‌ عيساي‌ مسيح‌ خداوند است‌، براي‌ جلال‌ خداي‌ پدر.

   اين‌ است‌ سخن‌ خدا.         – خدا را سپاس‌ باد.

Ruf vor der Passion

 سرود قبل‌ از انجيل      فيليپيان‌ 2/8-9

 – تو را حمد و جلال‌ باد، اي‌ مسيح‌.

   مسيح‌ براي‌ ما تا به‌ مرگ‌، حتي‌ مرگ‌ بر صليب‌ مطيع‌ گشت‌

   از اين‌ رو‌ خدا او را بسيار سرافراز نمود

   و نامي‌ را كه‌ مافوق‌ همه‌ نام­ها است‌، به‌ او داد.

 – تو را حمد و جلال‌ باد، اي‌ مسيح‌.

Passion (Evangelium)

انجيل            لوقا 22/14-23/56

 (رنج‌ و مرگ‌ مسيح‌)

 قرائت‌ رنج‌ و عذاب‌ مسيح‌ بر حسب‌ انجيل‌ لوقا

* چون ساعت فرا رسيد، بر سر سفره نشست و رسولان با او. و به ايشان گفت:

+ چه بسيار اشتياق داشتم اين فصح را قبل از رنج ديدنم با شما بخورم. زيرا به شما مي­گويم كه ديگر آن را نخواهم خورد تا در ملكوت خدا به كمال رسد.

آنگاه جامي را گرفته سپاسگزاري كرد و گفت:

+ اين را بگيريد و ميان خود تقسيم كنيد، زيرا به شما مي­گويم از اين پس از ميوه مو نخواهم نوشيد تا ملكوت خدا فرا رسد.

* آنگاه نان را گرفته سپاسگزاري نمود، آن را پاره كرده به ايشان داد و گفت:

+    اين تن من است كه براي شما داده مي­شود، اين را به ياد من بجاي آوريد.

* و پس از شام جام را گرفت و گفت:

+ اين جام پيمان جديد است در خون من كه براي شما ريخته مي­­شود. ولي اينك دست آن كسي كه مرا تسليم مي­سازد، با من بر سفره است. زيرا پسر انسان راه  خود را همانطور كه مقدر است مي­رود، ولي واي بر آن كه او را تسليم سازد.

* و آنان در ميان خود شروع به پرسيدن نمودند كه كداميك از ايشان چنين كاري خواهد كرد. و مشاجره­اي بين آنان درگرفت كه كداميك از ايشان بزرگ­تر محسوب مي­شود. آنگاه او به ايشان گفت:

+ پادشاهان امت­ها بر ايشان سروري مي­كنند و حكمرانانشان، عنوان   ولي­نعمت را به خود مي­دهند. شما چنين نباشيد،  بلكه در ميان شما  بزرگ­ترين  همچون  كوچك­ترين و فرمانروا همچون خادم باشد. زيرا چه كسي بزرگ­تر مي­باشد: آن كه بر سفره است، يا آن كه خدمت مي­كند؟ مگر نه آن كه بر سفره است؟ و حال من در ميان شما همچون كسي هستم كه خدمت مي­كند. شما كساني هستيد كه در آزمايشات من، با من مانديد و حال من ملكوتي را براي شما مقرر مي­كنم، همانطور كه پدر من براي من مقرر نمود تا در ملكوت من، از خوان من بخوريد و بنوشيد و بر تخت نشسته، بر دوازده قبيله اسرائيل داوري كنيد. شمعون، شمعون، اينك شيطان شما را مطالبه نمود تا شما را همچون گندم غربال كند. ولي من براي تو دعا    كرده­ام، تا ايمانت از بين نرود و هنگاميكه بازگردي، برادرانت را استوار گردان.“

* وي به او گفت:

–    خداوندا، با تو حاضرم حتي به زندان و به سوي مرگ روم.

عيسي گفت:

+ پطرس، به تو مي­گويم كه امروز خروس بانگ نخواهد زد قبل از اينكه سه بار انكار كرده باشي كه مرا مي­شناسي.

و به ايشان گفت:

+ زماني كه شما را بدون كيسه، توشه­دان و كفش روانه كردم، آيا چيزي كم داشتيد؟

گفتند:

–    خير.

به ايشان گفت:

+ ولي حال، آن كه كيسه دارد آن را بردارد و همچنين توشه­دان را. آن كه شمشير ندارد، جامه خود را بفروشد و بخرد. زيرا به شما مي­گويم كه آنچه مكتوب است بايد در من تحقق يابد كه : در زمره جنايتكاران محسوب شد. در واقع آنچه در خصوص من است، در شرف اتمام   مي­باشد.

ايشان گفتند:

–    خداوندا، اينك دو شمشير.

* ولي او به ايشان گفت:

+    كافي است.

و بيرون آمده، مطابق معمول به كوه زيتون رفت و شاگردانش از پي او رفتند. و هنگامي كه به آنجا رسيد گفت:

+    دعا كنيد تا در وسوسه نيافتيد.

آنگاه به مسافتي حدود يك پرتاب سنگ از آنها دور شد و زانو زد و دعا نموده مي­گفت:

+ اي پدر، اگر مي­خواهي اين جام را از من دور كن. با اين حال نه اراده من، بلكه اراده تو انجام شود.

آنگاه فرشته­اي از آسمان بر او ظاهر شد كه او را قوت مي­داد. در حال نزع، مصرانه­تر دعا نمود و عرقش همچون قطرات خون شد كه بر زمين مي­افتاد. و از دعا برخاسته به سوي شاگردان آمد و ايشان را از اندوه در خواب يافت و به ايشان گفت:

+    براي چه در خواب هستيد؟ برخيزيد و دعا كنيد تا در وسوسه نيافتيد.

درحاليكه هنوز سخن مي­گفت، عده­اي آمدند و پيشاپيش آنان مردي به نام يهودا، يكي از دوازده تن كه نزد عيسي رفت تا او را ببوسد. عيسي به او گفت:

+    يهودا، آيا پسر انسان را با بوسه­اي تسليم مي­كني؟

با ديدن آنكه چه اتفاقي مي­افتاد، آناني كه در اطراف او بودند گفتند:

–    خداوندا، شمشير بزنيم؟

و يكي از آنان غلام كاهن اعظم را زده، گوش راست او را بريد. عيسي خطاب به آنان گفت:

+    كافي است.

و گوشش را لمس نموده او را شفا داد. آنگاه عيسي به آناني كه براي دستگيري او آمده بودند، سران كاهنان، افسران سپاه معبد و مشايخ گفت:

+ گويي عليه يك دزد با شمشير و چماق آمده­ايد. من هر روز در معبد با شما بودم و هرگز بر من دست دراز نكرديد. ولي اين است ساعت شما و قدرت ظلمت.“

آنان او را گرفته بردند و به خانه كاهن اعظم آوردند. پطرس از دور به دنبال مي­آمد. چون در وسط حياط آتش روشن كرده به دور آن نشسته بودند، پطرس در ميان آنان نشست. خادمه­اي در روشني آتش او را ديد كه نشسته است، بر او چشم دوخته گفت:

–    اين شخص هم با او بود.

اما او انكار نموده گفت:

–    اي زن، من او را نمي­شناسم.

كمي بعد شخص ديگري چون او را ديد گفت:

–    تو هم از آنهايي.

اما پطرس گفت:

–    اي مرد، نيستم.

پس از اينكه تقريباً يك ساعت گذشت شخص ديگري با تأكيد گفت:

–    در واقع اين شخص نيز با او بود، زيرا كه جليلي هم هست.

اما پطرس گفت:

–    اي مرد، نمي­دانم چه مي­گويي.

در همان لحظه، در حاليكه هنوز حرف مي­زد، خروسي بانگ برآورد. آنگاه خداوند روگردانيده به پطرس نگاه كرد و پطرس كلامي را كه خداوند به وي گفته بود، به ياد آورد:“ امروز پيش از آنكه خروس بانگ زند، سه بار مرا انكار خواهي كرد“ و او بيرون رفته به تلخي گريست. در اين حين، مرداني كه از عيسي نگهباني مي­كردند او را مسخره مي­نمودند و مي­زدند. آنان چشمان او را بستند و از او پرسيده مي­گفتند:

–    نبوت كن، چه كسي تو را زد؟

و عليه او كفر بسيار ديگر گفتند. چون روز شد، شوراي مشايخ قوم، سران كاهنان و كاتبان تشكيل گشت و او را به سانهدرين خود آورده، گفتند:

–    اگر تو مسيح هستي به ما بگو.

وي به ايشان گفت:

+ اگر به شما بگويم، باور نخواهيد كرد و اگر از شما بپرسم، جواب نخواهيد داد. ولي از اين پس پسر انسان بر دست راست قدرت خدا خواهد نشست.

آنگاه همه گفتند:

–    پس تو پسر خدا هستي؟

او به ايشان گفت:

+    شما خود مي­گوييد كه من هستم.

آنان گفتند:

–    ديگر چه نيازي به شهادت داريم؟ خود از دهان او شنيديم.

پس برخاسته به اتفاق او را به مقابل پيلاطس آوردند. آنان به متهم ساختن او پرداخته گفتند:

– ما اين شخص را در حالي يافتيم كه امت ما را مي­شورانيد، از پرداخت   ماليات به قيصر ممانعت مي­كرد و ادعا مي­نمود كه خود مسيح، پادشاه است.

پيلاطس از او سؤال نموده گفت:

–    آيا تو پادشاه يهود هستي؟

عيسي پاسخ داده گفت:

+    تو مي­گويي.

* آنگاه پيلاطس به سران كاهنان و جمعيت گفت:

–    هيچ موردي عليه اين مرد نمي­يابم.

ولي ايشان اصرار نموده مي­گفتند:

– وي با تعاليمش در سراسر يهوديه قوم را مي­شوراند و از جليل آغاز كرده به اينجا رسيده است.

وقتي پيلاطس اين را شنيد، پرسيد كه آيا وي جليلي است و چون دريافت كه به قلمرو هيروديس تعلق دارد، وي را نزد هيروديس كه او نيز در آن ايام در اورشليم بود، فرستاد. هيروديس از ديدن عيسي بسيار شاد شد، زيرا به خاطر آنچه كه در مورد او مي­شنيد، مدت زيادي بود كه مي­خواست وي را ببيند و اميد داشت كه از او آيتي ببيند. پس به تفصيل از وي سؤال نمود، ولي عيسي هيچ پاسخي به او نداد. سران كاهنان و كاتبان در آنجا ايستاده و شديداً بر او اتهام وارد مي­ساختند. آنگاه هيروديس همراه با سربازان خود وی را تحقير و استهزاء نمود، لباسی فاخر بر وی پوشانيد و باز او را نزد پيلاطس فرستاد و هيروديس و پيلاطس كه قبلاً با يكديگر دشمني داشتند، در همان روز دوست شدند. آنگاه پيلاطس سران كاهنان، سران و قوم را احضار نموده به ايشان گفت:

– شما اين مرد را به عنوان كسي كه قوم را مي­شوراند نزد من آورديد. حال من در حضور شما از او بازخواست نمودم و از اتهاماتي كه به او نسبت      مي­دهيد، در اين شخص هيچ موردي نيافتم و هيروديس نيز هيچ نيافته، چون وي را باز نزد ما فرستاده است. چيزي از او سر نزده كه مستحق مرگ باشد. پس وي را تنبيه كرده، رها خواهم نمود.

*    (زيرا كه مي­بايست در هر عيد كسي را براي ايشان آزاد سازد.) ولي همه فرياد كرده مي­گفتند:

–    او را هلاك ساز. براباس را به ما ده.

اين مرد به سبب ايجاد شورشي در شهر و قتل به زندان افكنده شده بود. پيلاطس كه مي­خواست عيسي را آزاد سازد، ايشان را دوباره مخاطب قرار داد. ولي آنان فرياد زدند:

–    مصلوبش كن. مصلوبش كن.

و براي سومين بار به ايشان گفت:

– مگر اين مرد چه بدي كرده است؟ در او هيچ نيافته­ام كه مستوجب مرگ باشد. پس او را تنبيه و سپس آزاد خواهم نمود.

ولي آنان به صداي بلند فرياد كرده، مي­خواستند كه مصلوب گردد. و فريادهايشان بلندتر مي­شد.آنگاه پيلاطس اعلام داشت كه خواست ايشان مي­بايست اجابت شود. مردي را كه به خاطر شورش و قتل زنداني گرديده بود، همان را كه مي­خواستند، آزاد كرد و عيسي را به ايشان تسليم نمود تا با او برحسب ميل خود رفتار كنند. و هنگامي كه او را مي­بردند، شمعون قيرواني را كه از مزارع مي­آمد گرفته، مجبور ساختند كه صليب را به دنبال عيسي حمل كند. و جمعيت كثيري از قوم و زناني كه به سينه خود مي­زدند و براي او ماتم مي­گرفتند، به دنبالس مي­آمدند. ولي عيسي رو به ايشان كرد و گفت:

+ اي دختران اورشليم، براي من گريه نكنيد، بلكه براي خود و فرزندانتان گريه كنيد. زيرا اينك ايامي مي­آيد كه در آن خواهند گفت: خوشابحال نازايان و رحم­هايي كه بار نياورده­اند و پستان­هايي كه شير نداده­اند. آنگاه به كوه­ها گفتن آغاز خواهند كرد كه بر ما بيافتيد و به تپه­ها، كه ما را بپوشانيد. چرا كه اگر با چوب­تر چنين كنند، بر چوب خشك چه خواهد آمد؟

همراه او دو نفر ديگر را نيز كه مجرم بودند آوردند تا اعدام شوند. هنگاميكه به محلي به نام „جمجمه“ رسيدند، وي را آنجا مصلوب ساختند و همچنين آن دو مجرم را، يكي بر راست، و ديگري بر چپ. عيسي مي­گفت:

+    اي پدر، ايشان را ببخشاي، زيرا نمي­دانند چه مي­كنند.

و لباس­هاي او را تقسيم كرده، قرعه انداختند. مردم آنجا ايستاده تماشا      مي­كردند. بزرگان نيز او را مسخره كرده، مي­گفتند:

– ديگران را نجات داد، پس اگر مسيح و برگزيده خدا است، خود را نجات دهد.

سربازان نيز او را مسخره مي­كردند، آنان جلو آمده به او سركه مي­دادند و مي­گفتند:

–    اگر پادشاه يهود هستي، خود را نجات ده.

در بالاي سرش نوشته شده بود: اين است پادشاه يهود. يكي از مجرمين مصلوب به او توهين مي­كرد:

–    مگر تو مسيح نيستي؟ خودت را نجات ده و ما را نيز.

ولي ديگري در جواب او را نهيب زده گفت:

– آيا حتي از خدا نمي­ترسي، تو كه به همان سان محكوم گشته­اي؟ براي ما منصفانه است، چون ما به سزاي اعمال خود مي­رسيم. ولي اين مرد هيچ خطايي نكرده است.

و گفت:

–    عيسي، چون در ملكوت خود آيي، مرا به ياد آور.

عيسي به او گفت:

+    به راستي به تو مي­گويم، امروز با من در فردوس خواهي بود.

در حدود ساعت ششم بود و تاريكي تا ساعت نهم زمين را فرا گرفت. چون آفتاب تاريك شده بود. آنگاه پرده معبد از وسط دوپاره شد و عيسي با صدايي بلند فرياد كرده گفت:

+    پدر، روح خود را به دستان تو مي­سپارم.

چون اين را گفت، جان سپرد.

 (همه‌ زانو زده‌ چند لحظه‌اي‌ در سكوت‌ تعمق‌ مي‌كنند.)

هنگاميكه افسر رومي آنچه را رخ داده بود، بديد، خدا را جلال داده گفت:

–    در حقيقت اين مرد عادل بود.

و همه مردمي كه براي تماشا گرد آمده بودند، آنچه را رخ داده بود ديدند و سينه­­زنان بازگشتند. تمام آشنايانش دور ايستاده بودند و همچنين زناني كه از جليل او را همراهي كرده بودند، اين چيزها را ديدند. و اينك مردي به نام يوسف كه عضو شوري و مردي نيكو و عادل بود و با نقشه و عمل آنها موافقت نكرده بود و اهل رامه شهر يهوديان بوده، در انتظار ملكوت خدا بسر مي­برد، نزد پيلاطس آمده، جسد عيسي را درخواست نمود. و چون آن را از صليب پائين آورد، آن را در كفن پيچيده، در قبري كه در صخره تراشيده شده بود و هنوز كسي در آن قرار داده نشده بود، گذاشت. روز تدارك بود و سبت نزديك مي­شد. زناني كه با عيسي از جليل آمده بودند، از پي يوسف رفتند. آنان قبر را ديدند و اينكه چگونه جسدش را قرار دادند. آنگاه بازگشتند و حنوط و عطريات فراهم ساختند و سبت را مطابق فرمان استراحت كردند.

  اين‌ است‌ سخن‌ خداوند.       – ستايش‌ بر تو، اي‌ مسيح‌.

Gabengebet

دعا بر تقديمي‌ها

 اي‌ خداي‌ پرتوان‌،

 باشد كه‌ رنج‌ و عذاب‌ پسر يگانه‌ات،

 فرارسيدن‌ روز بخشايشت را تسريع‌ نمايد.

 هرچند‌ به خاطر اعمالمان سزاوار آن نيستيم‌

 اما از براي اين‌ قرباني‌ شگرف‌ و بي‌نظير،

 ما را از رحمتت بهره­مند گردان.

 از راه‌ مسيح‌ خداوند ما. – آمين.

Präfation

ديباچه‌

 (رنج‌ و مرگ‌ نجات‌بخش‌ مسيح‌)

 به راستي‌ نيكو و شايسته‌ است‌

 وظيفه‌ و سرچشمه‌ نجات‌ ما

 اي‌ پدر قدوس‌، خداي‌ پرتوان‌ و جاويدان‌

 كه‌ هميشه‌ و در همه‌ جا

 از راه‌ مسيح‌، خداوند ما سپاست‌ گوييم‌.

 او هر چند بي‌گناه‌ بود

 ولي رنج‌ و مرگ‌ را براي‌ ما گناهكاران‌ متحمل‌ گرديد

 و با قبول‌ حكمي‌ غير عادلانه‌

 بار خطاياي‌ ما را بر خويش‌ حمل‌ نمود

 با مرگ‌ خود گناه‌ ما را از بين‌ برد

 و با رستاخيز خويش‌ رستگاري‌ ما را به‌ دست‌ آورد.

 و ما همراه با فرشتگان‌ و مقدسين‌،

 پيوسته‌ سرود ستايش‌ تو را مي‌سراييم:

قدوس‌، قدوس‌، قدوس…‌

Kommunionsvers

سرود به هنگام‌ دريافت‌ قربان‌         متي‌ 26/42

 „اي‌ پدر من‌،

 اگر ممكن‌ نيست‌ اين‌ جام‌ بگذرد بدون‌ اين كه‌ آن‌ را بنوشم‌،

 اراده‌ تو انجام‌ شود.“

Schlussgebet

دعا پس‌ از دريافت‌ قربان‌

 اي‌ پدر،

 اي‌ كه‌ ما را با عطاياي‌ مقدست‌ سير نموده‌

 و با مرگ‌ پسرت‌

 اميد نيكي­هايي‌ كه‌ به‌ آن‌ ايمان‌ داريم‌، ارزاني داشته‌اي‌،

 عنايت‌ فرما تا به خاطر رستاخيز وي‌

 بتوانيم‌ به‌ هدف‌ اميدمان‌ نائل‌ شويم‌.

 از راه‌ مسيح‌ خداوند ما.  – آمين.